.لابه لای حرفهایم مینویسم گر چه میگذرد غمی نیست اما هست.. دستهایم لمس میشوند سرد است اما انکار میکنم...دو پهلو میشنوم ..اما میزنم به کوچه علی ...دگر خسته شده مجنون از تکرار این عشق..سر باز میزند...نمیدانم چی به هراج گذاشتم که آنقدر راحت میفروشند مرا